روایت سردار صفاری از شهادت حسن باقری

روایت سردار صفاری از شهادت حسن باقری

سردار «مرتضی صفاری» فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) در مراسم گرامیداشت شهید حسن باقری که با عنوان «اسوه خبر، نابغه دفاع» برگزار شد با ذکر خاطراتی از شهید باقری، اظهار داشت: اوایل جنگ در پایگاه منتظران شهادت اهواز سه شنبه‌ها، شهید باقری با فرماندهان محور‌های جبهه جنوب جلسه داشت و در این جلسات آخرین تحولات هر محور بیان می‌شد؛ علاوه بر این جمع بندی اطلاعات عمق دشمن نیز به اطلاع حاضرین می‌رسید.
وی افزود: در یکی از این جلسات به شهید باقری عنوان کردم که در محور جبهه شوش که مسئولیت آن را برعهده دارم، تعدادی عرب زبان هستند که گاهی با صدای بلند با عراقی‌هایی که مقابل ما قرار دارند صحبت می‌کنند؛ این موضوع باعث شد شهید باقری با حضور در محور مورد اشاره از نزدیک شاهد این گفت‌و‌گو باشد.

ایشان ادامه داد: بعد از این دیدار، شهید باقری دو عدد بلندگوی دستی برای این عرب زبان‌ها فرستاد تا به زبان عربی از عراقی‌ها بخواهند به جبهه ما ملحق شوند؛ بعد از گذشت 48 ساعت از این حرکت، اولین عراقی خود را تسلیم کرد و یک هفته بعد از آن نیز دو نفر دیگر به سمت ایران آمدند.
وی اضافه کرد: شهید باقری با اطلاعاتی که از این چند نفر کسب کرد، آرایش نظامی و استعداد دشمن را در جبهه شوش دقیق بر روی «کالک» ترسیم کرد؛ این مربوط به دوره‌ای است که بنی صدر بواسطه شکست در عملیات‌هایی که با ارتش علیه مواضع ارتش عراق داشت از امام می‌خواهد که با صدام مذاکره شود، چون تصور می‌کرد توان رویارویی با صدام را نداریم.
سردار صفاری تصریح کرد: این درخواست بنی صدر از سوی امام رد می‌شود و می‌خواهند که نیرو‌های مردمی و بسیج در جبهه‌ها نقش آفرینی کنند؛ بر این اساس شهید باقری از همه فرماندهان محور‌ها خواست تا با انجام عملیات‌هایی هر چند کوچک جبهه‌ها را گرم کنند، لذا به شهید باقری اعلام کردیم با استفاده از همان نقشه مورد اشاره آماده انجام عملیات هستیم.
وی در ادامه عنوان کرد: تعداد نیرو‌هایی که آن زمان در اختیار داشتم 118 نفر بود که از این تعداد 25 نفر هم اسلحه نداشتند، به همین دلیل از شهید باقری درخواست کردم برای این افراد سلاح تامین کند و اینکه 30 نفر نیرو به عنوان احتیاط برای ما فراهم کند که شهید باقری در پاسخ به این درخواست‌ها اعلام کرد که هیچکدام را ندارم، البته سلاح را می‌توان از جبهه دشمن تامین کرد و درباره نیرو هم خودم به همراه رشید و یک نفر از عملیات در احتیاط شما خواهیم بود.
این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان داشت: به هر روی با این استعداد نیرو و امکانات عملیات علی بن ابی طالب (ع) را انجام دادیم که طی آن 31 تانک ارتش عراق منهدم شد و 200 نفر کشته و 44 نفر هم اسیر شدند.
وی سپس ادامه داد: سه ماه قبل از عملیات فتح المبین، شهید باقری به همراه سه نفر دیگر به شوش آمد که در آن زمان شهید بقایی فرمانده سپاه شوش و بنده هم فرمانده محور شوش بودم و در این دیدار شهید باقری اعلام کرد که قصد دارد یک تیپ در این منطقه تاسیس کند و وقتی اعتراض من نسبت به اینکه تیپ ساختار و نیرو می‌خواهد را شنید، گفت: از شهر‌های مختلف نیرو سازمان یافته برای شما اعزام می‌شود و فقط فرمانده گردان این نیرو‌ها را از همان نیرو‌هایی که دارید انتخاب کنید و فرمانده فعلی آن‌ها جانشین باشد.
سردار صفاری گفت: در خصوص کادر فرماندهی هم شهید باقری بنده را به عنوان فرمانده تیپ، شهید بقایی مسئول پشتیبانی، مهدی بزرگ‌زاده مسئول ستاد، صادق حیدری مسئول عملیات، یک نفر هم از قم به عنوان مسئول اطلاعات تیپ منصوب کرد و گفت یک جانشین هم از بین نیرو‌هایی که دارید انتخاب کن؛ بدین ترتیب ظرف مدت نیم ساعت تیپ علی بن ابی طالب (ع) تشکیل شد و هفته بعد هم اولین گردان از قم آمد.
وی در رابطه با لحظه شهادت سردار باقری هم بیان کرد: روز هشتم بهمن‌ماه سال 1361 قرار بود که جمعی از فرماندهان با امام خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت عملیات والفجر مقدماتی در منطقه بماند.
این همرزم شهید باقری افزود: قبول این درخواست از سوی محسن رضایی موجب شد تا من و شهید بقایی هم بنا به دستور محسن رضایی از فرودگاه چهارم وحدتی دزفول بازگردیم و توفیق دیدار با امام از ما سلب شود؛ بدین ترتیب صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم.
وی گفت: در طول مسیر یادم می‌آید که شهید بقایی در حال حفظ سوره والفجر بود، اما آیات پایانی یعنی آیات «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» را نمی‌توانست به خاطر بسپارد و وقتی موضوع را به شهید باقری گفتم؛ او مکثی کرد و گفت که این آیه در شأن امام حسین (ع) است.
سردار صفاری تصریح کرد: بدین ترتیب به منطقه مورد نظر رسیدیم، به دیدگاهی که در بالای تپه‌ای قرار داشت و برای ارتش بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشه‌ها را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی می‌کرد و روی نقشه علامت می‌زد.
وی یادآور شد: در این هنگام عراقی‌ها خمپاره‌های کور می‌زدند، اما یکی از خمپاره‌ها به زیر تپه‌ای که ما مستقر بودیم اصابت کرد به همین خاطر شهید باقری متوجه شد که دیده‌بان عراقی موقعیت ما را فهمیده لذا کالک عملیات و وسایل را جمع کردیم تا محل شناسایی را تغییر دهیم؛ از طرفی به برادرش «محمد» که اکنون رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح است گفت از سنگر ارتشی‌ها که در کنار ما بود درباره یکی از سنگر‌های عراق سوال کند.
این همرزم شهید باقری خاطرنشان کرد: با بیرون رفتن وی ما هم آمدیم تا از سنگر خارج شویم که در همین لحظه گلوله خمپاره به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاک‌آلود شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، پرده گوش من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است.
وی ادامه داد: در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای یا صاحب الزمان (عج) «بقایی» بود؛ وی بر اثر ترکش خمپاره‌ای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا ترکش خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود؛ در آنجا دیدم حسن باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به امام حسین (ع) سلام می‌دهد.
سردار صفاری گفت: در این شرایط از سنگر بیرون آمدم تا به سراغ سنگر سربازان ارتش که نزدیک ما بود بروم و از آن‌ها بخواهم تا بی‌سیم بزنند که هلی‌کوپتر و نیرو‌های امدادی بیاید؛ در میانه راه چند سرباز و برادر شهید باقری را دیدم و وقتی به آن‌ها ماجرا را گفتم، بیهوش شدم؛ هنگامی که به هوش آمدم از محمد باقری سراغ بقیه را گرفتم که گفت: برای سرعت عمل در انتقال مجروح‌ها آن‌ها را داخل جیپ فرماندهی گذاشتیم که حین انتقال به عقب مجید بقایی در داخل جیپ و «حسن» هم در اتاق عمل به شهادت رسید.

  • مؤلف:
  • ناشر:
  • ویراستار:
  • زبان:
  • رده بندی دیویی:
  • سال چاپ:
  • نوبت چاپ:
  • تیراژ:
  • تعداد صفحات:
  • قطع و نوع جلد:
  • شابک:
  • کد کتاب در دانشگاه:

login